وقتي که از سن و سالِ مناسب براي ازدواج صحبت به ميان ميآيد، استانداردهاي دوگانهاي براي ن و مردان در نظر گرفته ميشود. معمولاً به مردها گفته ميشود تا زمان رسيدن به آمادگي کامل صبر کنند و به سمت ازدواج نروند. يعني به بلوغ کامل برسند، کار و حرفهاي داشته باشند تا بتوانند از پس مخارج زندگي بر بيايند و از نظر اقتصادي مشکلي نداشته باشند. شايد از نظر بعضيها اين کار تصميمي کاملاً عاقلانه و مناسب باشد. اما درباره ن چطور؟ همراه ما باشيد.
اين موضوع باعث ميشود که مردان به بلوغ بيشتري برسند و به اصطلاح پختهتر شوند و از طرفي فرصت بيشتري براي يافتن فرد مورد نظر داشته باشند. اما چنين ديدگاهي نسبت به ن وجود ندارد. فيلمها و داستانهاي عاشقانه همه چيز را طوري به تصوير ميکشند که انگار يک دختر از زمان کودکي بايد در فکر يافتن فردي مناسب و ازدواج با او باشد و روياهايي اين شکلي را در ذهنش بپروراند!
فشارهاي خانواده و جامعه تا دهه 20 سالگي وجود دارد و اگر دختري 30 سالگي را رد کند، انگار که فرصت ازدواج براي هميشه از دست رفته است ولي اين باور غلط است. توجه کنيد که زودتر ازدواج کردن به هيچ وجه به معني يک ازدواج موفق و زندگي خوب نيست. چراکه تعداد زيادي از همين ازدواجهاي زودتر از موعد، در نهايت با مشکلاتي مواجه ميشوند و حتي آمار اختلاف و طلاق در بين آنها زياد است. واقعيت اين است که دانايي انسان با افزايش سن؛ بيشتر ميشود و ميتواند انتخاب عاقلانهتري داشته باشد. وقتي سن زن کمي بالا ميرود، از نظر احساسي به پختگي بيشتري ميرسد و تجربه او براي شناخت فرد مناسب، بيشتر شده است.
البته ني که در سن بالا ازدواج ميکنند، مشکلات خاص خودشان را دارند. يکي ترس از طلاق است و اينکه شايد پس از گذشت اين همه مدت و سنجش همه جوانب، ازدواج با شکست مواجه شود. البته اين موضوع کمتر اتفاق ميافتد و به نظر ميرسد چنين ازدواجهايي از دوام بيشتري برخوردار هستند. خيلي از ني که بالاي 30 سال داشتند و ازدواج کردند، از زندگي مشترک خود رضايت بيشتري داشتند و احساس راحتي بيشتري در کنار همسرشان داشتند.
استفاني تز نويسنده کتابهايي مانند Marriage, A History (ازدواج، يک تاريخ) و The Way We Never Were (هرگز اينگونه نبوديم) در اين باره صحبتهايي دارد و به تفاوت نسلها اشاره ميکند:
«در گذشته مثلاً دهه 60 ميلادي، افراد تمايل بيشتري براي ازدواج در سن پايين داشتند چونکه کار زيادي براي ن وجود نداشت و آنان بيشتر به ازدواج و مادر شدن روي ميآوردند. اما امروزه، انتظارات افراد از ازدواج به شدت بالا رفته است – مثل يک رابطه دوستي، نفع مشترک و يادگيري از يکديگر شده است. ما ميخواهيم به عنوان افرادي همسطح با هم مذاکره کنيم.»
اين نويسنده در ادامه گفت:
«اينها چيزهايي هستند که با افزايش سطح تحصيلات، بلوغ و خودباوري به دست آمدهاند. در گذشته ازدواج چيزي بود که به وسيله آن افراد رشد و ترقي پيدا ميکردند اما اخيراً، ازدواج در صورتي موفق است که هر دو طرف قبل از ازدواج، به اندازه کافي رشد کرده و آماده باشند.»
ن بايد اجازه دهند که زندگي و کسب تجربههاي مختلف از آن، شخصيتشان را قبل از ورود به رابطه مهمي مانند ازدواج شکل دهد بهزوريکه خودشات را بهتر بشناسند. بايد اين وقت را داشته باشند که بتوانند از نظر شغلي و شخصيتي به سطح مطلوبي برسند و موفقيتهايي کسب کنند به اين دليل که ازدواج به آن راحتي که بعضي افراد ميگويند، نيست. اين موضوع زمان ميبرد و به تلاش فراوان و صبر و بلوغ طرفين نياز دارد. خيلي از ن هم دوست دارند اعتماد به نفس خود و قابليت همکاري با ديگران را قبل از ازدواج افزايش دهند،. صبر ميتواند در مواقعي کارساز باشد و شما را وارد رابطه بهتري کند. بنابراين ميتوان گفت که ازدواج در سن کم و بدون اينکه فرد هنوز خودش را شناخته باشد، کاري منطقي نيست. البته عدهاي هنور با اين مسائل مخالفند و باور دارند که جوانان هرچه زودتر ازدواج کنند.
مسير زندگي را دنبال کنيد
دانشگاه زندگي را دنبال کنيد
درباره این سایت